mostafa_hitehie
2018/12/01, 21:43
با سلام
یادمه مشهد بودم که حین چک کردن اینترنت متوجه شدم یک نفر در وارم شاورز پیغام داده،اندی فریک از آلمان،من اون روز مشهد بودم و تا عصر میرسیدم سبزوار،اونم عصر میرسید،خلاصه در میدان باغ ملی سبزوار قرار گذاشتیم،رسیدم سبزوار و با اولین تاکسی اومدم میدان باغ ملی،توی پارک نشسته بود منتظر من،رفتم جلو و احوال پرسی کردم،خودمو معرفی کردم و با هم پیاده تا خونه رفتیم،از اینکه چندتا دختر براش بستنی خریده بودند هم متعجب بود و هم خوشحال!رفتیم خونه و قرار شد شام رو بریم بیرون،رفتیم یه ساندویچی مشتی،آلمان اون شب بازی داشت و یادمه اندی زیاد فوتبالی نبود،نگاه های مردم تو ساندویچی باحال بود،منو شام مهمون کرد و نذاشت حساب کنم،با موتور برگشتیم خونه و سر راه رفتیم شیرینی پزی و یه جعبه شیرینی خرید و امدیم خونه،من خیلی مشتاق دیدن لوازم هاش بودم،اومدیم سراغ خورجین های اورتلیبش،بازشون کرد،اکثر لوازم هاش مثل چادرش،دوش صحرایی و دستگاه تسویه ی آب مارک ام اس آر آمریکا بودند،اجاقش پریموس بود و سل خورشیدی هم داشت،دوچرخه ی گیریبکسی باحالی داشت،شب گرفتیم تخت خوابیدیم تا ساعتای نه،بیدار شدیم و قرار شد با همدیگه چند کیلومتری تا خارج از شهر رکاب بزنیم،راستی اینم بگم منم لوازم هامو نشونش دادم،درسته آمریکایی نبودند اما دسته کمی از اونها نداشتند،خیلی دوست داشت باهاش تا ترکمنستان هم رکاب بشم اما بخاطر شرایط مالی نمی تونستم،بهش گفتم با تمام وجود میخوام اما الان موقعیتشو ندارم،تا پونزده کیلومتری سبزوار به سمت نیشابور باهاش رکاب زدم و از همدیگه جدا شدیم،پشر با اخلاق و خوبی بود،کارشم مهندسی مکانیک بود و سابقه ی کار تو آئودی و مرسدس بنز رو هم داشت.
مبدا آلمان و مقصد سنگاپور [Only registered and activated users can see links]
یادمه مشهد بودم که حین چک کردن اینترنت متوجه شدم یک نفر در وارم شاورز پیغام داده،اندی فریک از آلمان،من اون روز مشهد بودم و تا عصر میرسیدم سبزوار،اونم عصر میرسید،خلاصه در میدان باغ ملی سبزوار قرار گذاشتیم،رسیدم سبزوار و با اولین تاکسی اومدم میدان باغ ملی،توی پارک نشسته بود منتظر من،رفتم جلو و احوال پرسی کردم،خودمو معرفی کردم و با هم پیاده تا خونه رفتیم،از اینکه چندتا دختر براش بستنی خریده بودند هم متعجب بود و هم خوشحال!رفتیم خونه و قرار شد شام رو بریم بیرون،رفتیم یه ساندویچی مشتی،آلمان اون شب بازی داشت و یادمه اندی زیاد فوتبالی نبود،نگاه های مردم تو ساندویچی باحال بود،منو شام مهمون کرد و نذاشت حساب کنم،با موتور برگشتیم خونه و سر راه رفتیم شیرینی پزی و یه جعبه شیرینی خرید و امدیم خونه،من خیلی مشتاق دیدن لوازم هاش بودم،اومدیم سراغ خورجین های اورتلیبش،بازشون کرد،اکثر لوازم هاش مثل چادرش،دوش صحرایی و دستگاه تسویه ی آب مارک ام اس آر آمریکا بودند،اجاقش پریموس بود و سل خورشیدی هم داشت،دوچرخه ی گیریبکسی باحالی داشت،شب گرفتیم تخت خوابیدیم تا ساعتای نه،بیدار شدیم و قرار شد با همدیگه چند کیلومتری تا خارج از شهر رکاب بزنیم،راستی اینم بگم منم لوازم هامو نشونش دادم،درسته آمریکایی نبودند اما دسته کمی از اونها نداشتند،خیلی دوست داشت باهاش تا ترکمنستان هم رکاب بشم اما بخاطر شرایط مالی نمی تونستم،بهش گفتم با تمام وجود میخوام اما الان موقعیتشو ندارم،تا پونزده کیلومتری سبزوار به سمت نیشابور باهاش رکاب زدم و از همدیگه جدا شدیم،پشر با اخلاق و خوبی بود،کارشم مهندسی مکانیک بود و سابقه ی کار تو آئودی و مرسدس بنز رو هم داشت.
مبدا آلمان و مقصد سنگاپور [Only registered and activated users can see links]